تنهات میگذارن!!!!!!







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





تنهاااااااااااااااااا

دعا کن واسه من که بی تو نمیرم
تا زنده ام تورو از خدا پس بگیرم
حواست به من نیست و من تو نگاهت کی جز من تو گریه رسیده به دادت
فدای سرت اگه دلم شکستو به هیچ کسی دیگه دلی نبستو تا ته عمر به پات نشستو
خداحافظ...
فدای سرت اگه ازم بریدی اگه تو به آرزوت رسیدی گفتی ازم خیری ندیدی
خداحافظ...
تو که قبل رفتن نبودی یه خوابه
تو که دوری از من آره این سرابه
ولی قسمت این بود که باورشه دوریت تو خوش حالشیو من دچار صبوری
فدای سرت اگه دلم شکستو به هیچ کسی دیگه دلی نبستو تا ته عمر به پات نشستو
خداحافظ...
فدای سرت اگه ازم بریدی اگه تو به آرزوت رسیدی گفتی ازم خیری ندیدی
خداحافظ...

***************************************


دلم برای کسی تنگ است

که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
كسی كه خالی وجودم را از خود پر می كرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
و پایان داد ......
کسی ....
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود

 

***************************************

وقتی نگاهم میکرد تمام وجودم می لرزید تنها کسی بود که مرا اینگونه عاشق کرد دلم می خواست بدونه که چقدر دوستش دارم اما او همیشه بامن سرد و رسمی بود.

به خاطرش به علاقه خیلی ها پشت کردم اما بازهم........
یک روز به هم برخورد کردیم ازم دعوت کرد احساس خوبی داشتم اونروز خیلی حرف زدیم اما اینبار هم سرد و رسمی........
سالها گذشت درسمان هم تمام شد اخرین باری بود که می دیدمش یعنی می دانستم که این آخرین بار است آخرین حرف ما فقط یه نگاه بود ......
و در آخر گفت خدانگهدار......
من رفتم و او
رفت من با اندیشه او و او با اندیشه فرداها....
زمانی گذشت با خبر شدم که ازدواج کرده می
گفتند او دیگر شاد نیست نمیدانستم چرا من به تنهایی خود فکر می کردم...
سالها گذشت او را دیدم این بار جسم بی رو
حش را در مراسم خاک سپاریش سردی جسمش مرا یاد سخنانش می انداخت حرفهایی سرد و بی روح....
دیگر نخندیدم از او هیچی به یادگار نداشتم جز یک نگاه...
دفتر خاطراتش بدستم رسید با اندوهی فراوان آن را ورق زدم اخرین نوشته اش مربوط به
آخرین دیدارمان بود خواندم نوشته را :
امروز برای اخرین بار دیدمش چقدر زیبا شده بود هم زیبا بود هم مهربان وقتی نگاهم می کرد دلم می لرزید برق نگاهش نگذاشت بگویم که چقدر دوستش دارم ...
من دیگر به تنهایی خود فکر نمی کنم به غروری که فاصله را رقم زد می اندیشم.

***************************************



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط javad در 3:5 | |